افتتاح رسمي انجمن مجازي با پيام آقاي ابراهيم بيگي
الثلاثاء أغسطس 26, 2008 2:41 am من طرف Admin
مژده
پنجشنبه 7 شهریور
افتتاح انجمن مجازی
از علاقه مندان در تاریخ یکشنبه 7 شهریور ثبت نام به عمل می آید.. لازم به ذکر است که …
پنجشنبه 7 شهریور
افتتاح انجمن مجازی
از علاقه مندان در تاریخ یکشنبه 7 شهریور ثبت نام به عمل می آید.. لازم به ذکر است که …
تعاليق: 0
اخبار مدرسه
الخميس أغسطس 21, 2008 10:02 pm من طرف Admin
توزیع روپوش
پنجم شهریور 1387 . تاریخ توزیع روپوش مدرسه..
لازم به توجه است که ثبت نام قبلی نیاز نیست و کافیست دانش آموز در تاریخ 5 …
پنجم شهریور 1387 . تاریخ توزیع روپوش مدرسه..
لازم به توجه است که ثبت نام قبلی نیاز نیست و کافیست دانش آموز در تاریخ 5 …
تعاليق: 0
اخبار اختصاصي انجمن
الخميس أغسطس 21, 2008 9:55 pm من طرف Admin
انجمن آندي افتتاح مي شود.. بزودی
دوستان و دانش آموزانی که علاقه مند به عضویت و ارسال مطالب خود در انجمن مجازی آندی می باشند با دفتر مدرسه آندی …
دوستان و دانش آموزانی که علاقه مند به عضویت و ارسال مطالب خود در انجمن مجازی آندی می باشند با دفتر مدرسه آندی …
تعاليق: 0
ورود
المواضيع الأخيرة
كساني كه Online هستند
در مجموع 2 كاربر Online ميباشد :: 0 كاربر ثبت نام شده، 0 كاربر مخفي و 2 مهمان هيچ كدام
بيشترين آمار حضور كاربران در سايت برابر 21 و در تاريخ الإثنين يونيو 08, 2020 2:45 pm بوده است.
جستجو
داستاني از اديسون
:: زنگ تفريح :: زنگ تفریح خلاقانه :: داستانهاي شنيدني
صفحه 1 از 1
داستاني از اديسون
ادیسون در سنبن پیری پس از اختراع چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود.
هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است.
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر میبرد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی! می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت : پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نو سازی آن فردا فکــر می کنیم. الان موقع این کار نیست. به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت.
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود.
آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.
هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است.
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که پیر مرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند. پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر میبرد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی! می بینی چقدر زیباست! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت. نظر تو چیه پسرم؟
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چطـور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟
پدر گفت : پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد!
در مورد آزمایشگاه و بازسازی یا نو سازی آن فردا فکــر می کنیم. الان موقع این کار نیست. به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت.
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود.
آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع نمود.
ANISHTAIN- تعداد پستها : 28
Registration date : 2008-08-21
:: زنگ تفريح :: زنگ تفریح خلاقانه :: داستانهاي شنيدني
صفحه 1 از 1
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
الجمعة سبتمبر 05, 2008 2:11 pm من طرف ANISHTAIN
» حلول ماه مبارک رمضان مبارک
الإثنين سبتمبر 01, 2008 11:28 pm من طرف Admin
» نوجوانان با صبحانه
الثلاثاء أغسطس 26, 2008 3:36 am من طرف Admin
» افتتاح رسمي انجمن مجازي با پيام آقاي ابراهيم بيگي
الثلاثاء أغسطس 26, 2008 2:41 am من طرف Admin
» لامپ وظيفه شناس
الأحد أغسطس 24, 2008 11:42 pm من طرف ANISHTAIN
» شعر و شاعري
الأحد أغسطس 24, 2008 11:40 pm من طرف ANISHTAIN
» مراحل ساخت يك توپ فوتبال
الأحد أغسطس 24, 2008 11:25 pm من طرف ANISHTAIN
» هر روز يك دقيقه
الأحد أغسطس 24, 2008 10:56 pm من طرف ANISHTAIN
» جهان، رياضي است
الأحد أغسطس 24, 2008 10:43 pm من طرف ANISHTAIN